القطر:
القطر:
  [في الانكليزية] Diameter
  [في الفرنسية] Diametre
  بالضم وسكون الطاء المهملة عند المهندسين هو الخطّ المستقيم المنصّف للدائرة وهو المارّ بمركزها، وقطر المربع والمستطيل والمعين والشبيه بالمعين هو الخط المستقيم الواصل بين الزاويتين المتقابلتين من هذه
= خارجان عنهم بل مكتومان من المفردين والأقطاب المذكورة كلهم مأمورون لقطب المدار وأزين دوازده قطب هفت قطب در هفت إقليم ميباشند در هر إقليمي قطبي وآن را قطب إقليم خوانند وپنج قطب ديگر در ولايت باشند ايشان را قطب ولايت خوانند وفيض أقطاب ولايت بر سائر أوليا است. فائدة: چون ولي ترقي كند بقطب ولايت رسد وچون قطب ولايت ترقي كند بقطب إقليم رسد وقطب إقليم چون ترقي كند بعبد الرب رسد واين قطب إقليم قطب ابدال باشد بقلب إسرافيل # أو را قطب ابدال گويند وبقول صاحب فتوحات مكيّه أقطاب را نهايت نيست بر هر صفت قطبي ميباشد چنانكه قطب زهاد وقطب عباد وقطب عرفاء وقطب متوكلان چنانكه در نفحات حضرت شيخ احمد جامى را قطب أوليا نوشته است ودر تمام ربع مسكون يك تن ميباشد كه أو را قطب ولايت گويند وقطب جهان وجهانگير عالم نيز گويند كه جميع اقسام ولايت از وى قوام دارد وعلى هذا القياس بر هر مقامي قطبى است براي محافظت آن مقام ونيز ميفرمايد كه براي محافظت هر قريه از قريات عالم يك ولي اللّه ميباشد كه قطب آن قرية است خواه در ان قريه مؤمنان باشند خواه كافران. فائدة: هرگاه قطب عالم را حيات وافر بود ودر سلوك بود وترقي كند بمقام فردانيت رسد وفردانيت آنست كه أو را مراد نباشد مراد أو همه مراد حق باشد وحضرت رسالت پناه ÷ پيش از نبوت در افراد بودند وخضر # نيز در افراد است واين أقطاب را قوتست كه ولي را معزول كنند وبه جاى أو ديگرى را نصب كنند وقطب عالم اگر خواهد أقطاب را از مقام قطبيت عزل كند تواند بود واز دعاى قطب الأقطاب وغوث ديگرى نيز به مرتبهء قطبيت رسد اگرچه عاصي يا كافر باشد وبقول حضرت علاء الدين سمناني قطب ارشاد شمسي است كه بر تمام عالم تابد وقطب ابدال را ولايت قمري كه بر هفت إقليم تصرف مىكند الغرض قطب ابدال رئيس جميع ابدال ميباشد از ان جهت همه جا تصرف مينمايد. فائدة: بعضي مشايخ شخصي واحد را غوث وقطب نامند وصاحب فتوحات مكية ميفرمايد كه غوث جداست وقطب الأقطاب جداست ودر لطائف اشرفي مىآرد كه اگر وجود غوث وقطب الأقطاب نباشد تمام عالم زير وزبر گردد اما چون غوث ترقي كند افراد گردد وكذلك قطب الأقطاب بعد ترقي افراد شود وچون افراد ترقي كند قطب وحدت گردد يعني بمقام معشوقي رسد ودوازده مذكوره در قصبات أقاليم ساكن باشند وقطب الأقطاب سكونت أو در شهر معظم باشد الغرض در حالت قطبيت در شهر وقصبه ودية ساكن باشند وچون ترقي كنند ودر مقام افراد رسند ترتيب ساقط گردد از تعين مقام درگذرند هرجا كه خواهند باشند ومعشوق را نيز ترتيب ساقط است. تنبيه: قطب وحدت وحقيقت معشوق را گويند چون افراد كامل در سلوك ترقي كنند بقطب حقيقت ووحدت رسند يعني بمقام معشوقي رسند قالوا اما المفردون فمنهم من هو على قلب علي كرم اللّه وجهه ومنهم من هو على قلب محمد عليه الصلاة والسلام اي محبوب افراد كامل وغير كامل افضل اند بر قطب الأقطاب اما افراد كامل مظاهر وجه تفرد روح كلي علي كرم اللّه وجهه اند وغير كامل مظاهر وجه تعلق روح علي كرم اللّه وجهه اند پس ميان تعلق وتفرد فرق بسيار است وطائفهء افراد را تعداد نيست بسياراند واز چشم مردم ظاهر مستوراند مگر آنكه قطب الأقطاب وبعضي أقطاب ايشان را دانند وبينند وافراد كامل بعد ترقي بقطب وحدت رسند ودر نهايت اين مقام از كل أوليا دو كس رسيده اند يكى حضرت عبد القادر جيلاني دوم حضرت شيخ نظام الدين بدواني ايشان را در سلوك كمال عمر وفا كرد زود زود ترقي ميسر شد در مقام معشوقي رسيدند وباقي همه در مقام فردانيت در سلوك بيشتر عمر وفا نكرد بمقام بقا رحلت كردند ونيز در بحر المعاني گويد كه خواجة بايزيد بسطامي وخواجة شبلي نيز بمقام معشوقي رسيده اند وممكن است هر كرا حق سبحانه تعالى خواهد باين مقام رساند. فائدة: قطب مدار متصرف است از عرش تا ثرى وافراد متحقق اند از عرش تا ثرى پس ميان تصرف
وتحقق فرق بسيار است وحاصل آنست كه قطب مدار على الدوام در تجلي صفات است وافراد كامل هميشه در تجلي ذات پس قطب مدار خاص وافراد أخص وبعضي أوليا را تجلي افعال است وبعضي را تجلى آثار اما أهل فردانيت بيرون أزين مقامات تجلي دارند وفردانيت بىمكانست ومقام ايشان لاهوت است يعني تجلي ذات ولاهوت را مقام نيست چه خارج از شش حدود است ولفظ مقام كه أضافت كنند بآن وگويند مقام لاهوت باسناد مجاز است اما مقام ندارد وأسفل اين مقام جبروت است يعنى مقام جبر وكسر خلائق واين مقام قطب عالم كه متصرف است از عرش تا ثرى جبر وكسرهم در شش جهت گنجد وقطب عالم را فيض از عرش مجيد است كه تعلق بعزل ونصب دارد واين مقام را جبر وكسر از ان گويند كه كرامات ومعجزات هم أزين عالم است وچون از مقام جبر وكسر ترقي كند بمقام فردانيت كه لاهوت است رسد ودر عالم فردانيت عالم جبروت يعني عالم جبر وكسر كفر است اما افراد قادراند بر عالم جبروت اگر به جبر وكسر مشغول شوند از فردانيت يعني تجلي ذات بر افتند سبب آنست كه افراد مستور باشند. فائدة: لاهوت در أصل لا هو الا هو است حرف تا زيادة از قانون عرب است صوفيه چون كلامي مخالط گويند چيزى حذف كنند وچيزى زيادة نهند تا نامحرمان ندانند پس لاي =