المراقبة:
  قال: كان حظّي السّيئ قريني
  قلت: ما حجتك في الابتعاد عن حافظ ... قال: لقد دعاني لذلك وقت كثير
  وأمّا مثال السّؤال في بيت وجوابه في بيت آخر فيرشدنا إليه ما نظمه الشاعر حافظ قدّس سرّه: وترجمته:
  قلت ثانية: يا قمري لا ترتدي ذلك العارض الملوّن بلون الورد ... وإلّا فأنت تريد أن تجعل مني متعبا وغريبا مسكينا
  قال يا حافظ: العارفون في مقام الحيرة ... فليس ببعيد أن يجلسوا متعبين وغرباء مساكين
  وقال أيضا ما ترجمته:
  قلت لها بتضرّع: أيتها الحسناء ما ذا لو أرحت ... قلبي المتعب بقطعة سكّر (قبلة) منك
  فقالت مبتسمة: لا يرضى اللّه بذلك ... لأنّ قبلتك تلوّث خدّ القمر.(١)
مراعاة النّظير:
  [في الانكليزية] Respect of harmony
  [في الفرنسية] Respect de l'harmonie
  هي التناسب وهو مع بيان رعاية التناسب وقد سبق.
المراقبة:
  [في الانكليزية] Surveillance، control، observation
  [في الفرنسية] Surveillance، controle، observation
  هي عند أهل السلوك محافظة القلب عن الرّديّة. وقيل المراقبة أن تعلم أنّ اللّه تعالى على كلّ شيء قدير. وقيل حقيقة المراقبة أن تعبد اللّه كأنّك تراه فإن لم تكن تراه فإنّه يراك كما جاء في الحديث في باب الصلاة. وقال بعض أهل الإشارات: المراقبة على ضربين: مراقبة العام ومراقبة الخاص. فمراقبة العام من اللّه تعالى خوف ومراقبة الخاص من اللّه رجاء. سئل ابن عطاء ما أفضل الطاعات؟ قال مراقبة الحقّ على
(١) ودر مجمع الصنائع گويد مراجعة را سؤال وجواب نيز گويند وآن چنانست كه شاعر در هر مصراع جواب وسؤال بيارد ويا در مصراعي سؤال بيارد ودر مصراعي جواب ويا در بيتي سؤال ودر بيتي جواب مثال آنچه در هر مصراع واقع شود فخري گفته با زيادتي ايهام. غزل.
گفت جانان سوي من بگذر بسر گفتم به چشم ... گفت ترك جان كن ودر ما نگر گفتم به چشم
گفت آبى زن به خاك رهگذر گفتم به چشم ... خاك برمىدارم از رخ پرده گفتم لطف تست
گفت چشم خويش را گو اين خبر گفتم به چشم. ... گفت جائى من كجا لائق بود گفتم بدل
گفت خواهم غير از ان جائى دگر گفتم به چشم
مثال آنچه سؤال در مصراعي وجواب در مصراعي ديگر باشد حضرت خواجة حافظ شمس الدين فرمود.
گفتم كه خطا كردي تدبير نه اين بود ... گفتا چه توان كرد كه تقدير چنين بود
گفتم كه بسى خطّ جفا بر تو كشيدند ... گفتا همه آن بود كه بر لوح جبين بود
گفتم كه بسى جام طرب خوردي أزين پيش ... گفتا كه شفا در قدح بازپسين بود
گفتم كه قرين بدت افگند بدين روز ... گفتا كه مرا بخت بد خويش قرين بود
گفتم كه ز حافظ به چه حجت شده دور ... گفتا كه بسى وقت مرا داعيه اين بود
مثال آنكه در بيتي سؤال ودر بيت ديگر جواب چنانچه حضرت خواجة حافظ قدس سره ارشاد نمود. غزل.
باز گفتم ماه من آن عارض گلگون مپوش ... ورنة خواهي ساخت ما را خسته ومسكين غريب
گفت حافظ آشنايان در مقام حيرت اند ... دور نبود گر نشينند خسته ومسكين غريب
ونيز فرمود:
بلا به گفتمش اي ماهرو چه باشد اگر ... بيك شكر ز تو دل خسته بياسايد
بخنده گفت كه حافظ خداى را مپسند ... كه بوسهء تو رخ ماه را بيالايد.