موسوعة كشاف اصطلاحات الفنون والعلوم،

التهانوي (المتوفى: 1158 هـ)

الشركة:

صفحة 1026 - الجزء 1

الشّركة:

  [في الانكليزية] Society، association

  [في الفرنسية] Societe، association

  بالكسر أو الضم لغة اسم مصدر شرك في كذا بالكسر فهو شريك أي مشارك فهي كالمشاركة خلط الملكين، ويطلق على العقد كما في النهاية. وشريعة اختصاص من اثنين أو


= در مرتبه ميباشد وآن را بلفظ صمد نفي فرموده وگاهى به نسبت مىباشد وآن را بلفظ لم يلد ولم يولد نفي فرموده وگاهى در كار وتأثير مىباشد وآن را بلفظ لم يكن له كفوا أحد نفي فرموده ونيز گفته اند كه أرباب مذاهب باطله پنج فرقه اند اوّل دهريه گويند كه عالم را صانع نيست كيف ما اتفق مواد مجتمع شده وصورتها پذيرفته موجود ميشود پس چون مسلمان لفظ هو بر زبان راند از عقائد دهريان بيزار شد دوم فلاسفه بر آنند كه عالم را صانعى است اما صفت ندارد يعني تأثيرات كه در عالم است از وسائط است نه از آن ذات ودر حقيقت مذهب هنود نيز همين است وچون مرد مؤمن لفظ اللّه خواند كه دلالت بر استجماع جميع صفات كمال دارد از عقيدهء اين فرقها خلاص يافت سيوم ثنويه گويند كه يك صانع تمام عالم را كفايت نمىكند زيرا چه در اين عالم بعضي خير وبعضي شر است وخالق خير را خير ضرور است وخالق شر را شر ضرور است لا بد دو صانع بايد خالق خير يزدان است وخالق شر اهرمن پس مؤمن از لفظ أحد أزين شرك نجات يافت چهارم بت پرستان كه عبادت بتان را وسيلهء رواى حاجات دنيوي وديني خود اعتقاد ميكنند مؤمن بلفظ صمد أزين عقيدة صاف شد وهمچنين گمراهان أهل كتاب از يهود كه حضرت عزير را فرزند ونصارى حضرت عيسى را فرزند خدا ميگويند پس مؤمن بلفظ لم يلد ولم يولد أزين عقيدة پاك شد پنجم مجوسيان مىگويند كه اهرمن در قوت تأثيرات وايجاد همسر يزدان است وهميشه در جنود يزدان واهرمن منازعت مىباشد در بعضي وقت حكم يزدان جاري مىشود درر عالم خير ونيكى غالب مىآيد ودر بعضي وقت لشكر اهرمن زور مىكند ودر عالم بدي وقبيح پيدا مىشود پس مؤمن بلفظ لم يكن له كفوا أحد أزين عقيدة خالص شد ولهذا اين سوره را اخلاص ناميدند پس تر دانستنى است كه تفصيل أنواع شرك كه در عالم واقع است اين است كه فرقهء دو صانع اعتقاد مىكنند يكى حكيمى كه مصدر خير ونيكوئيها است وآن را يزدان مىگويند وديگر سفيهى كه مصدر شر وبديها است وآن را اهرمن مىنامند واين جماعه را ثنويه مىگويند وبطلان مذهب ايشان هم بزبان ايشان ظاهر است زيرا كه آن صانع سفيه اگر پيدا كردهء صانع حكيم است پس صادر شدن شر از حكيم لازم آمد واگر به خودى خود پيدا شده است پس واجب الوجود شد وواجب الوجود را كمال علم وكمال قدرت وكمال حكمت لازم است پس اين واجب الوجود جاهل وسفيه گرديد. وفرقهء دوم كه خود را صابئين نامند گويند كه هرچند وجوب وجود وعلم وقدرت وحكمت خاص به خدا است ليكن أو تعالى كارهاي اين عالم را به ستارهاى آسمانى وابسته گردانيده وتدبير خير وشر را به ايشان تفويض فرموده پس ما را بايد كه أرواح اين ستارها را بغايت تعظيم پيش آئيم تا كار روائي ما كنند ومذهب ايشان نيز بزبان ايشان باطل مىشود زيرا كه اگر خداى تعالى عبادت ما را مىداند پس اين عبادت كواكب لغو وبىحاصل شد زيرا كه تقربى كه ما را بسبب عبادت بجناب أو تعالى حاصل شد مستغني خواهد كرد ما را از توسل بأرواح اين كواكب واگر أو تعالى عبادت ما را نمىداند پس در علم أو قصور افتاد پس واجب الوجود نشد ونيز آن كواكب كه كار روائي ما ميكنند اگر به خودى خود ميكنند پس در قدرت برابر شدند وشرك در قدرت لازم آمد واگر بقدرت دادن خدا ميكنند پس چنانچه أو تعالى آنها را وسائط كار روائي ما ساخته است همچنان داعيهء فيض رسانى ما را در دلهاى آنها مىندازد وخواهد انداخت ونيز هرگاه عبادت آنها مثل عبادت خدا مىكنند پس آنها را برابر خدا كردند پس شركت در عبادت لازم آمد. وفرقهء سيوم هنودند گويند كه روحانيات غيبيه كه مدبر أمور عالم اند صورتهاى رنگارنگ دارند واز مايان در پرده وحجاب اند پس ما را مىبايد كه صورتهاى آن روحانيات را از أجسام خوش نمط مثل زر وسيم ساخته بتعظيم پيش آئيم كه تعظيم اين صورتها در حقيقت تعظيم آنها است تا اين روحانيات از ما راضي شوند

وكار روائيهاي ما كنند وابطال مذهب فرقهء دوم عين ابطال مذهب اين فرقه است. وفرقهء چهارپيرپرستانند كه گويند چون مرد بزرگى كه بسبب كمال رياضت ومجاهدت مستجاب الدعوات ومقبول الشفاعات شده أزين جهان مىگذرد در روح أو قوتى عظيم ووسعتى بس فخيم بهم ميرسد هركه صورت أو را برزخ سازد يا بر گور أو سجود وتذلل كند يا در مكان عبادت أو أو را ياد كند يا به نام أو نذر ونياز كند وأمثال آن پس روح أو بسبب كمال أو بر ان مطلع مىشود ودر دنيا وآخرت در حق أو شفاعت مىكند. وفرقهء پنجم جماعهء از عوام هنودند گويند كه حق تعالى در ذات خود منزه است از آنكه كسى أو را عبادت تواند كرد زيرا چه أو تعالى در عقل وذهن مايان نمىآيد وبسبب تنزه أو از جسم وتمكن بمكان تصور نمىتواند شد پس سبيل عبادت أو همين است كه مخلوقى از مخلوقات أو كه مقبول ومقرب أو باشد آن را قبلهء توجه خود ساخته شود تا آنكه توجه ما به سوى آن قبله عين توجه به سوى خدا گردد ومخلوقى كه قابليت اين كار دارد خاص بيك جنس نيست بلكه هركه مقبول درگاه أو باشد يا هركه بر امر عجيب واثر غريب مشتمل باشد قبله مىتواند شد مثل آب گنگ دريا ودرخت عظيم الشأن وأمثال آنها واين أقوام ديگران را در عبادت با خدا برابر مىكنند. اما همسر كنندگان در غير عبادت پس بسياراند از آن جمله كساني كه در ذكر ديگران را با خدا همسر مىكنند وديگران را مانند نام خدا ذكر ميكنند چنانچه پادشاهان را