حرف السين (س)
  كما هو مدوّن في كتاب الإتقان في علوم القرآن للسيوطي(١).
  عن ابن عمر أنّ رسول اللّه ﷺ قال: «إنّ اللّه جعل الحقّ على لسان عمر وقلبه»(٢). وعن أنس قال عمر: «وافقت ربي في ثلاث. قلت يا رسول اللّه لو اتخذنا من مقام إبراهيم مصلى؟»(٣) فنزلت {وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى}(٤). وقلت يا رسول اللّه إنّ نساءك يدخل عليهن البرّ والفاجر. فلو أمرتهن أن يحتجبن فنزلت آية الحجاب. واجتمع على رسول اللّه ﷺ نساؤه في الغيرة فقلت لهن عسى ربه إن طلقكن أن يبدله أزواجا خيرا منكن فنزلت كذلك». وعن عبد الرحمن بن أبي ليلى(٥) أن يهوديّا لقي عمر بن الخطاب فقال:
(١) اما درين جا فرق ميان سرقه وتوارد دانستن ضرور است تا يكى به ديگرى خلط نشود پس بدان كه توارد آن است كه شعري يا مصراعي يا مضمون شاعرى در كلام شاعري ديگر وارد گردد وأو را بر ان وقوف نباشد كه اين از غير است چنانچه درين شعر أمير خسرو توارد مصراع نظامي گنجوى شده أمير خسرو فرمود.
أي صفتت بنده نوازندگى ... از تو خدائي وز ما بندگي
ونظامي فرموده: شعر.
دو كار است با فرّ وفرخندگي ... خداوندى از تو ز ما بندگي
وعبد الرحمن جامي را در نسخهء يوسف وزليخا أكثر توارد ابيات ومضامين كتاب شيرين وخسرو نظامي واقع شده چنانچه مولوي جامي راست.
مرا اين كاشكى مادر نمىزاد ... اگر مىزاد كس شيرم نمىداد
ونظامي فرموده.
مرا اي كاشكى مادر نزادى ... وگر زادي بخوردن سگ بدادى
أيضا مولوى جامي گويد.
زن از پهلوى چپ شد آفريده ... كس از چپ راستى هرگز نديده
نظامي فرمايد.
زن از پهلوى چپ گويند برخاست ... نيايد هرگز از چپ راستى راست
وازينجاست كه بعضي نوشته اند كه خانهء شعر وشاعري نظامي گنجوى را مولوي وأمير خسرو دهلوي تاراج كرده والحق كه در تصانيف كتب ايشان داستانى نيست كه درو يك دو مصرعه يا شعري به اندك تغيري نيست ظاهرا معلوم ميشود كه كلام خواجة نظامي در مزاولت اين هر دو بزرگان بوده باشد پس عجب نيست كه مضامين آن كتابها كه در خزانهء خيال ايشان مخزون بوده باشد در وقت تاليف اشعار خودها بلا خواسته وبغير دانسته فائض شده باشد پس اين توارد مذموم نيست. ونيز مىتواند شد كه فكر هر دو استادان با هم تواميت داشته باشد ودر ميان هر دو مناسبت روحاني بوده باشد ونيز عجب نيست كه هر دو بزرگ يعني مقدم ومؤخر را با مبدأ فياض علام تعالى نسبتي كامل بوده باشد پس علوم قديمة خواه صرف مضمون خواه با ألفاظ بطريق فيضان بر قلوب ايشان إلقا شده باشد چنانچه أكثر أوليا را در عالم رويا مضمون واحد إلقا شده است پس چه عجب كه در حالت بيداري نيز أمثال آنها فائض شده باشد پس أمثال اين بزرگان عالي همت را نسبت بسرقه كردن محض غلط است ونهايت سوء أدبي زيرا چه سرقه آنست كه شاعرى مضمون شعر ديگر را ديده ودانسته در شعر خود درآرد خواه بزيادت ونقصان خواه به تبديل وزن خواه بتغيير ألفاظ هكذا في مخزن الفوائد وأزين قسم است كه از بعضي صحابه خصوصا از حضرت عمر ¥ مرويست كه پيش از تنزيل قرآن از سماى دنيا بر ان حضرت ﷺ چند كلمات از ايشان صادر شد كه موافق بود وسببش واللّه اعلم تواند بود كه بجهت صفاى عقيدة وتقدس قلب وتنوّر روح بعض از قرآن بر روع وبال ايشان از حضرت علام الغيوب فيضان يافت زيرا چه قرآن أو لا از لوح محفوظ به سماى دنيا دفعة انزال يافت پس تر بر حسب حوائج ومصالح پاره پاره بر ان حضرت تنزيل شد چنانچه در اتقان في علوم القرآن مرقوم است.
(٢) سنن الترمذي، كتاب المناقب، باب مناقب عمر، ح (٣٦٨٢)، ٥/ ٦١٧.
(٣) صحيح مسلم، كتاب فضائل الصحابة، باب فضائل عمر، ح (٢٤)، ٤/ ١٨٦٥.
(٤) البقرة / ١٢٥.
(٥) هو محمد بن عبد الرحمن بن أبي ليلي يسار بن بلال الأنصاري الكوفي. ولد عام ٧٤ هـ / ٦٩٣ م. وتوفي بالكوفة عام ١٤٨ هـ / ٧٦٥ م. قاض. فقيه. له أخبار مع الإمام أبي حنيفة. الاعلام ٦/ ١٨٩، تهذيب ٩/ ٣٠١، ميزان الاعتدال ٣/ ٨٧، وفيات الأعيان ١/ ٤٥٢.