موسوعة كشاف اصطلاحات الفنون والعلوم،

التهانوي (المتوفى: 1158 هـ)

حرف التاء (ت)

صفحة 464 - الجزء 1

  موسى وثلاثة على خلق عيسى وواحد على خلق محمد $ والصلاة فهم على مراتبهم


محق بملامتيه طائفه اند كه در تخريب نظر خلق مبالاتي زيادة ننمايند وأكثر سعي ايشان در تخريب رسوم عادات واطلاق از قيود آداب مخالطات بود وسرمايهء حال ايشان جز فراغ خاطر وطيب قلب نبود وترسم برسوم زهاد وعباد از ايشان صورت نه بندد واكثار نوافل وطاعات ننمايند وجز بر أداي فرائض مواظبت ننمايند وجمع واستكثار أسباب دنيوي به ايشان منسوب باشد وبطيبة القلب قانع وطلب مزيد أحوال نكنند ايشان را قلندريه خوانند واين طائفه جهت عدم ريا با ملامتيه مشابهت دارند وفرق ميان ايشان وملامتيه آنست كه ملامتيه بجميع نوافل وطاعات تمسك جويند ليكن آن را از نظر خلق پنهان دارند اما قلندريه از حد فرائض در نگذرند وباظهار واخفاي اعمال مقيد نشوند اما طائفهء كه درين زمان به نام قلندري موسوم اند وربقهء اسلام از گردن برداشته اند واز أوصاف مذكورة خالي اين اسم بر ايشان عاريت است وايشان را حشويّه گفتن لائق است.

ومتشبه مبطل بملامتيه طائفه اند هم از زنادقة كه دعوى اسلام واخلاص كنند وبر إظهار فسق وفجور مبالغه كنند وگويند كه مراد ما أزين ملامت خلق است وحق تعالى از طاعت بىنياز است واز معصيت غير متضرر ومعصيت در آزار خلق منحصر دانند وطاعت در احسان خلق. ومتشبه محق به زهاد طائفه اند كه هنوز رغبت ايشان از دنيا بكلي نگشته وخواهند كه به يكبارگي رغبت بگردانند وايشان را متزهد خوانند. ومتشبه مبطل به ايشان طائفه اند كه از براي قبول خلق ترك زينت دنيا كنند وبدان تحصيل طلب جاه كنند در ميان مردم وبر بعضي حال ايشان مشتبه شود وپندارند كه ايشان از دنيا اعراض كرده اند وگاه بود كه حال خودشان بر ايشان مشتبه شود گمان برند كه چون خاطر ايشان بطلب أسباب دنيوي مشغول نيست علت آنست كه اعراض كرده اند واين طائفه را مرائية گويند. ومتشبه محق به فقرا آنست كه ظاهر أو برسم فقر مترسم بود وباطنش خواهان حقيقت فقر وليكن هنوز ميل به غنا دارد وبتكلف بر فقر صبر مىكند وفقير حقيقي فقر را نعمتي از حق مىداند وبر ان وظائف شكر همواره بتقديم رساند. ومتشبه مبطل به فقرا آنست كه ظاهرش برسوم فقر مترسم بود وباطنش بحقيقت آن غير مطلع ومرادش قبوليت در نظر خلق است تا نفعي از آنها حاصل شود واين طائفه را نيز مرائيه گويند. ومتشبه محق به خدام آنست كه همواره بخدمت بندگان حق قيام نمايد وبباطن ميخواهد كه خدمت ايشان سبب نجات أخروي گردد واز شوائب ميل هوا وريا تخليص كند وليكن هنوز بحقيقت آن نرسيده پس وقتي كه بحكم غلبهء نور ايمان واخفاي نفس بعضي از خدمات أو در محل استحقاق باشد بتوقع محمدت وثناي خدمت طبع بتقديم رساند وبعضي را كه مستحق خدمت باشند محروم گذارد واين چنين كس را متخادم گويند. ومتشبه مبطل بخادم كسى باشد كه أو را خدمت بنيت أخروي نباشد بلكه خدمت أو محض از براي دنيا باشد تا بآن سبب استجلاب اقوات از أوقات وأسباب كند واگر آن را در تحصيل مراد مؤثر نيابد ترك كند پس خدمت أو مقصور بود بر طلب جاه وجلال وكثرت اتباع ونظر أو در خدمت همگى بر حظ نفس خود بود اين چنين كس را مستخدم خوانند. ومتشبه محق بعابد كسى بود كه أوقات خود را بعبادت مستغرق دارد وليكن بجهت عدم تزكيهء نفس طبع بشري بهر وقت در اعمال وطاعات أو فتورى اندازد وكسى كه هنوز لذت عبادت نيافته باشد وبتكلف بدان قيام نمايد أو را متعبد خوانند. ومتشبه مبطل بعابد كسى باشد از جملهء مرائيه كه نظر أو در عبادت خود بر قبول خلق بود ودر دل أو ايمان به ثبوت آخرت نباشد وتا اطلاع غير بر طاعت خود نبيند بدان قيام نمىنمايد وأو را نيز متعبد خوانند انتهى ما في توضيح المذاهب. در مرآة الاسرار ميگويد طبقهء صوفيه هفت نوع اند طالبان ومريدان وسالكان وسائران وطائران وواصلان وهفتم قطب كه دل أو بر دل محمد است عليه الصلاة والسلام وأو وارث علم لدني حضرت رسالت پناه است در ميان خلائق وبس كه صاحب لطيفهء حق راست بخلاف نبي أمي. وواصل كسى را گويند كه قوي لطيفهء أو مزكى گشته بر لطيفهء حق. وطائر كسى را گويند كه به لطيفهء روحي رسيده. وسائر كسى را گويند كه صاحب قوي مزكي لطيفهء سري باشد. وسالب كسى را گويند كه صاحب قوى مزكي لطيفهء قلبي باشد ومزيد كسى را گويند كه صاحب قوى مزكي لطيفهء نفسي باشد وطالب كسى را گويند كه صاحب قوى مزكي لطيفهء خفي قالبي باشد وعدد اين طائفة سه صد وشصت تواند بود مثل أيام شمسي ونيز ميگويند مردان خدا اقطاب اند وغوث وامامان يعنى دو وزير قطب وأوتاد وابدال واخيار وابرار ونقباء ونجباء وعمده ومكتومان ومفردان اي محبوبان نقباء سه صد تن اند أسامي كل نقباء علي است ونجباء هفتاداند أسامي كل نجباء حسن است واخيار هفت اند أسامي ايشان حسين است وعمده چهاراند أسامي ايشان محمد است ويكى غوث است

اسم أو عبد اللّه است چون غوث بميرد يكى از عمده به جايش رسد وبه جاى يكى از عمده يكى از اخيار آيد وبه جاى يكى از اخيار يكى از نجباء بيايد وبه جاى يكى از نجباء يكى از نقباء بيايد وبه جاى يكى از نقباء يكى از خلق براورده نهند مسكن نقباء زمين مغرب است يعنى زمين سويدا آنجا روز مقدار از صبح تا چاشت مىشود وباقي همه شب اما نمازهاى ايشان چون وقت ميرسد در طي زمينها كه أوقات متعين است بمشاهدة عين تأثير شمس ميكنند وخمس صلوات ميگذارند وسكونت نجباء مصر است واخيار هميشه در سياحت ميباشند وايشان را سكونتي وقرارى نيست وعمده در زواياى ارض ميباشند ومسكن غوث مكة است واين درست نيست چرا كه حضرت عبد القادر جيلاني رحمة اللّه عليه غوث بود ودر بغداد مسكن داشت انتهى وتفصيل باقي در مواضع آنها است. ودر توضيح المذاهب ميگويد مكتومان چهار هزار تن اند كه مستور